می توانید تصور کنید که آلبرت اینشتین به نوعی خود را تنها می دانسته و به اراده و اختیار باور نداشته است! سند حاضر با عنوان “باور من” (My Credo) در سالهای پایانی حضور او در برلین بطور دقیق تر در آگوست ۱۹۳۲ نوشته شده است.

بخشهایی از متن این سند را در زیر داریم:

باور من، آنها که توان و امکان تلاش بی چشمداشت در جهت تعمق و کاوش در موضوعات عینی و بی نهایت را دارند، از موهبتی ویژه برخوردارند. چقدر خوشحال و سپاسگذارم که از چنین موهبتی برخوردارم موقعیت ما بر روی زمین به نظر عجیب است. همه ی ما به طور غیرداوطلبانه و بدون دعوت بر روی زمین ظاهر شده ایم تا مدت زمان کمی بدون دانستنِ چرا و به چه علت زندگی کنیم. در زندگی روزانه مان، فقط حس می کنیم که انسان بخاطر دیگران اینجا است، بخاطر کسانی که دوست داریم و بخاطر موجودات دیگری که سرنوشت آنها به ما گره خورده است. اغلب با این تفکر مشکل دارم که بخش بزرگی از زندگی ام مبتنی بر کارهای انسان های دیگر است و از بدهی سنگینم به آنها اطلاع دارم

من به اختیار معتقد نیستم، شوپنهاور می گوید: ‘بشر می تواند آنچه را که می خواهد انجام دهد، اما نمی تواند آنچه را که می خواهد، داشته باشد’. این جمله، در تمام مراحل زندگی همراه من است و مرا با اعمال دیگران وفق می دهد، حتی اگر برایم دردناک باشند. این آگاهی از عدم اختیار، مرا از جدی گرفتن خودم و اطرافیانم، و از عصبانیت باز می دارد

« هر چند در زندگی ام فردی تنها هستم، اطلاع از تعلق به جامعه ای نامرئی از افرادی که در جهت حقیقت، زیبایی و عدالت تلاش می کنند، مرا از احساس انزوا باز می دارد زیباترین و عمیق ترین تجربه ممکن برای یک انسان، احساسات اسرارآمیر است. این اصل ِ اساسی آیین و نیز تمامی کوشش های بزرگ هنری و علمی است. کسی که چنین تجاربی را نداشته باشد، اگر مُرده ننامیم، نابینا است. احساس اینکه در پس هر چیز ِ قابل تجربه ای، چیزی است که ذهن ما درک نکرده و زیبایی و والایی آن را تنها بطور غیر مستقیم می توان دریافت کرد، نوعی دیانت است.»


هرگونه استفاده از این مطلب بدون ذکر نام"وبلاگ علمی فراسوی فیزیک" از لحاظ اخلاقی غیرانسانی می باشد لطفا رعایت فرمایید.